بچه ها این شعر درد دل منه بعد از گذشت چهار سال و وارد شدن به سال پنجم دانشجویی:
بخونید جالبه و عبرت آموز:
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم،پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست
که در آن زندانیست
دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی می دانم
گپ زدن بیهوده است
خوب می دانم دانشم بیهوده است
استاد از من پرسید
چقدر نمره زمن می خواهی
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند!
اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازه جزوه
مشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درس هایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب اند
خوب یادم هست
مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم
نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت
همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محیط خشن آموزش
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت و
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم
از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سر می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد
کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست
سایت و رایانه آن مال من است
تریا،نقلیه و دانشکده ازآن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد
همگی می میریم
و اگر حذف نباشد
همگی مشروطیم
نپرسیدم که در قیمه چرا گوشت نبود!
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم
اهل دانشگاهم
رشته ام علافی ست
جیب هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
و این هم به افتخار فارغ التحصیلان عزیز دانشگاهمون به خصوص پسر عمه گلم که این درد دلشه بعد از فارغ شدن از دانشگاه و سربازی و این همه امتحان دادن ها برای استخدامی های بی فایده:
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می دانم سهم آینده من بیکاریست
من نمی دانم که چرا می گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
« چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید »
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
و به آنها فهماند که (من اینجا فهم را فهمیدم)
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!
کار ما شاید این است
که مدرک در دست
فرم بی گاری هر شرکت بی پیکر را
پر بکنیم....!
-------------------
بچه ها مهدی و وفا خیلی بی معرفت شدین
بازم منو تنها گذاشتین
یا علی
نمایش شکوه و عظمت بسیج مردمی در روز حماسه مقاومت و پایداری در چهار راه فرمانداری گچساران محل همیشگی اعزام نیرو به جبهه های حق علیه باطل و همچنین تشییع پیکر شهدا و راهپیمایی ها
باقی عکسا تو ادامه مطلب
سلام به همه دوستان و همراهان عزیز به ویژه گچسارانی های باحال و بامرام
از این به بعد این آدرس میشه شعبه اول ? گچساران بلاگ عشق?
و این آدرس هم شعبه دوم ? گچساران بلاگ عشق? (همین وبلاگ)
بدو که حراج شد!
راستی نمایندگی فعال هم می پذیریم
یا علی
این تصادف دوست عزیزم آقای حبیبی بوده که از زبان خودشون می شنویم:
تصادفی که به عنایت آقا امام زمان (عج ) جان سالم به در بردیم
این اتفاق در روز پنجشنبه یک روز بعد از عید فطر در حالی که با ماشین سمند ال ایکس شخصی خودم به همراه برادر بزرگ و کوچولوی 4 ساله ایشان رانندگی می کردم از یاسوج به سمت باشت در حرکت بودم که بعد از روستای دشتک سادات یک کیلومتری بابامیدان وقتی جاده باریک می شود نرسیده به پل بر اثر سرعت زیاد نتوانستم پیچ را دور بزنم وقتی فرمان را کامل پیچ دادم به سمت مقابل و شاخ به شاخ با پراید قرار گرفتم که دوباره فرمان را به سمت خودم پیچ دادم و با سرعت تمام به سمت پل و دره رفتم که با دیواره بتونی و سپس سنگ های درون دره برخورد کردم. در حالی ماشین واژگون بود از برادرم خواستم از شیشه جلویی بیرون برود.جالب اینجاست کوچکترین خراشی در این سانحه وحشتناک به ما وارد نشد.جمعیت عظیم شلوغی جاده که جمع شده بودند شروع به عکس و مصاحبه و ابراز خورسندی از سالم بودن ما می کردند هیچ کس باور نداشت که کسی سالم از ماشین سمند قوطی شده بیرون بیاید و این را از معجزات می دانستند یکی می کفت من 26 سال راندده ام همچنین چیزی ندیدم یکی می گفت تا اجل نیاید مرگ انسان نمی رسد .دیگری می گفت شیشه را خدا در بغل سنگ نگه می دارد یعنی این... همه می گفتند اگر غیر از سمند بود پژو 405 پراید پیکان یک نفر سالم نمی ماند بطوریکه هفته پیش یک پراید و یک نیسان سقوط کرده بودند و همه فوت کرده بودند.به هر صورت ما از این حادثه جان سالم بدر بردیم اما یک نفر از من مصاحبه گرفت که در زندگی چه کردی که همه می گویند یک معجزه است :"من نگاهی به شخص کردم دیدم شخص معتقدی است گفتم یک عمر از روی قلب و نه بخشنامه ای و نه مراسم فاتحه و اداری بلکه حقیقتا به وجود آقا و تدبیر امور عالم و شیعه یقین دارم و هر روز چند مرتبه در خلوت برای سلامتیش و طول عمرش و آمدنش دعا کردم یک بار هم "من لحظه سقوط گفتم یا صاحب الزمان (عج ) بگیرش بگیرش" .
جوان شایسته گچسارانی سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران شد
مهندس رضا آقازاده در حکمی محسن دلاویز را به مدت چهار سال به سمت سخنگو و مدیرکل روابط عمومی و اطلاعرسانی سازمان انرژی اتمی منصوب کرد. به گزارش ایسنا، رییس سازمان انرژی اتمی در این حکم ضمن تاکید بر شایستگی، تعهد و توانمندی وی تصریح کرده است: "امید است در شرایط حساس کنونی از رهگذر تعامل سازنده و فراگیر با مجموعه بخشهای سازمان، رسانهها، نهادها و وزارتخانههای مختلف در راستای تحقق اهداف سازمان انرژی اتمی ایران کوشا باشید." محسن دلاویز متولد گچساران و دارای مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانی از دانشگاه شهید چمران اهواز و در حال حاضر دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت تحول است. دلاویز پیش از این مدیر کل حوزه ریاست، دبیر شورای معاونان، عضو شورای تحول اداری، مدیر تشکیلات، روشها و تحول اداری در سازمان انرژی اتمی ایران بوده است. وی پیش از فعالیت در سازمان انرژی اتمی ایران، در سازمان مدیریت و برنامهریزی، کارشناس آمار و برنامهریزی و کارشناس تسهیلات تکلیفی و امور اشتغالزایی بود.
منبع خبرها: سایت باشت باوی
سلام دوستان
این هم چند تا عکس دیگه از گچساران
عکسام ته کشیده
به عبارتی حس تهیه عکس از شهر دیگه ندارم و حسش ته کشیده!
شاید دلیلش بی اعتنایی شما بازدیدکننده ها باشه
اگه حسش هست این چند تا رو هم ببینید:
اولی از ساختمان های در دست ساخت دانشگاه آزاد است
خدا زیادش کنه هر سال تعداد پذیرفته شدگان دانشگاه آزاد به توان 2 که چه عرض کنم به فاکتوریل 2 می رسه(این که باز همون شد! ریاضی رو برم!!) پس معلومه که نیاز به فضای بیشتری دارند.
و بنا به گفته آقای دکتر جاسبی این دانشگاه در چند سال آینده یکی از بزرگترین دانشگاه های کشور خواهد بود(از لحاظ زمین خالی !!!)
باقی عکس ها در ادامه مطلب
سلام بچه ها
من با توجه به گفته های استاد درس پلنت که یکی از عوامل موثر در اقتصاد رو هم خانم ها و به عبارتی همسران معرفی کردند این مطلب جالب رو می نویسم امیدوارم که خوشتون بیاد
نظر فراموش نشه
===================================
تفاوتهای زنان و مردان
آینده
یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود
موفقیت
یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی راپیدا کند
روابط
اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان "همه مردها نادانند" می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد
مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: "فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده." نام این کار تماس تلفنی "ازت متنفرم/عاشقتم" است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند
ازدواج
یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند، ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواج میکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند
بلوغ
زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند
فیلم کمدی
فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند
دست خط
مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد
حمام
یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود دارد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند
خواروبار
یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد
بیرون رفتن
وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود
گربه
زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند
آینه
مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان
تلفن
مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند
آدرس یابی
وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم
پذیرش اشتباه
زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است
فرزند
یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند
لباس شیک پوشیدن
یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند
شستن لباسها
زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند
عروسی
هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی
اسباب بازی
دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.
گل و گیاه
یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است
سبیل
بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد
اسامی مستعار
اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را یلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد
پرداخت صورتحساب میز
وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند
پول
یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد
بگو مگوها
حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود
دیر کردن!!
به روش اراذلی یا جواتی
مرد : صد بار نگفتم وقتی من نیسم نرو بیرون ! ها ؟؟
زن : غلط کردم ! گه خوردم ! توروخدا نزن
مرد : چرا تیلیفون همش اشغاله ؟! با کی لاس میزنی عوضی ؟
- زن : به خدا اگه این تلفن نباشه از تنهایی دق میکنم
مرد : به چپم که دق میکنی ! خودت بمیری بیتره ! خونتم نمیوفته گردن ما
زن : خداااااااااااااا ! منو بکش راحتم کن
مرد : از صب تا شب جون میکنم که یه لقمه نون بیارم تو این خونه ! نمیشه یه شب نشاشی تو اعصاب ما ؟؟!! ها نمیشه ؟
زن : به خدا دیگه نمیتونم ... دیگه بسه ... میرم خونه بابام
مرد : ای شاشیدم تو صفحه اول شناسنامه بابات ... هرررررررررررررری
به روش رشتی - ته غیرت
مرد : خانوم جان ببخشیدا ! عذر میخواما ! شما دیشب تا حالا کجا بودین ؟
زن : خونه عفاف ! مشکلیه ؟
مرد : نه خانوم جان خیلیم خوبه ! بالاخره شما هم استخدام دولت شدی
زن : ببینم کسی به من زنگ نزد !؟
مرد : عباس آقا جند بار زنگ زد ! گفتم نیستی ! کلی فوش داد بهت
زن : بابا جون یکم هم بکش یه کاری دستو پا کن واسه خودت
مرد : خانوم جان هر چی شما بگی ! اصلا اگه شما بخوای شبا تو کوچه میخوابم
زن : لوس نکن خودتو حالا ! پاشو اون ?? کیلو کون رو تکون بده یه چایی ور دار بیار
مرد : چشب خانوم جان ! میخوای دو تا بیارم اصن ؟
زن : راستی ببین امشب ساعت ? قرار دارم اون شورت گول گولیمو شستی؟
مرد : حانوم جان جسارته ها ! فضولیه ! با کی قرار دارین ؟
زن : با عباس اقا ! به تو ربطی داره ؟
مرد : آها خانوم جان خیالم راحت شد ! منو عباس آقا نداریم که
زن : ولی خودمونیما دماغت خیلی ضایست
مرد : چی ؟! چی ؟! دماغ من ؟! توهین میکنی ؟! دماغ مسئله ناموسی نیست که بشه به
همین راحتی ازش گذشت ! اصن خانوم جان من میرم خونه ننم
زن : به سلامت ! عباس از تو کمد بیا بیرون
به روش ترکی - نمنه
مرد : فکر کردی من نمیدانم ؟! فکر کردی من خرم ؟! شعور دارم ؟
- زن : ببین من هیچ گونه بیگناهم ! کاری نکردم
مرد : آخه من بدون بی دلیل که بهت گیر نمیدم ! میدم ؟
زن : اونشو من نمیدونم ! فقط اینو بگم که من به تو وفادارم
مرد : الله اکبر ! خود درخت کرم میریزه ها ! خجالت بکش زن
زن : اگه باورت نمیشه خوب طلاقم بده
مرد : بیبن کشیدن تو به دادگاه واسه من مثل کشیدن مو از ماسته
زن : من به این چیزاش هیچ کاری بیلمیرم
مرد : ای پوخ گویوم سوزون آقزووا
زن : سیکتیر بابا
به روش سوسولی - ایش
مرد : چرا انقد دیر کردی ؟ دلم هزار را رفت ! آرایشگاه نبودی مگه ؟
زن : اوا این چه سوالیه ؟ خب معلومه آرایشگاه بودم ! مگه به من شک داری ؟
مرد : چه حرفا میزنی !! من به تو بیشتر از خودم اعتماد دارم
زن : آخه میدونی چی شد ؟ از آرایشگاه تا خونه پیاده اومدم که آرایشم خراب نشه
مرد : اوا خوب کردی ! انقد نگران شدم ! فکر کنم فشارم افتاده پایین
زن : آخ بمیرم الهی ! تو راه که میومدم یه چند تا از این عوضیای جلف لجن بهم تیکه انداختن منم جوابشونو ندادم
مرد : خوب کاری کردی ! از این آدما خیلی زیاد شده ! فقط بلدن جلف بازی در بیارن
زن : حالا تو خودتو خیلی ناراحت نکن بچت میوفته
مرد : اوا خیلی بدی تو
سلام دوستان
این هم چند عکس دیگه از گچساران
عزیزان برای من میسر نیست که به همه جا سر بزنم و از همه جای شهر عکس تهیه کنم.
به همین دلیل اگر دوست دارید از محل و منطقه شما عکس بگذارم زحمت فرستادن عکس را بکشید.
عکس های ارسالی خود با حجم کمتر از 80 کیلوبایت را به ایمیل من بفرستید تا با نام شما در وبلاگ قرار گیرد.
پس منتظر عکس های ارسالی از شما هستیم
ادامه عکس ها در ادامه مطلب
سلام
قبل از هر چیز از بابت پاک شدن آکنت دو دوست و همراه عزیزمان متاسفم و دوباره از زحماتشان در این مدت تشکر و قدردانی به عمل می آورم.
حالا دیگه من موندم و آقا مهدی و وفا خانم و یک گچساران بلاگ عشق!!!
حقیقتش ایرانسل که پولی شد! ای دی اس ال هم تمام شد و کارت اینترنتی هم که کمه به همین دلیل ممکنه من برای مدتی خیلی کم بیام ولی زود درستش می کنم.
به همین دلیل از مهدی و وفا خانم می خوام که بیشتر سر بزنند گرچه مهدی هم چندان موقعیتش با من فرقی ندارد ولی خوب دیگه...
راستی وظایف هر نفر رو هم در نظر گرفتم:
من(ابوطالب): مدیریت وبلاگ و ارسال مطالب با موضوع: عکس های گچساران
به عبارتی من از شهر عکس تهیه می کنم
مهدی: مطالب جالب و خواندنی و آموزشی و برای مناسبت های مختلف مطلب گذاشتن
وفا خانم : وظیفه مهمتر و سنگین تری دارند:
شما از آن جایی که با توجه به موقعیت خانوادگی از اخبار و حوادث شهر زودتر و بیشتر خبردار می شوید چند وظیفه مهم دارید:
اول: ارسال مطلب در مورد گچساران و اخبار و حوادث روی داده در سطح شهر
دوم: پاسخ به نقطه نظرات و پیشنهادات و درخواست های بازدیدکننده ها (به جز نظراتی که مختص یکی از ماست و باید حتما خود آن نویسنده جواب بده)
البته اگه موقعیتش پیش اومد خودم هم کمک می کنم
البته وفاخانم از آنجایی که شما نه آی دی و نه تلفن و نه ... هیچ چیز دیگه ای که بتوان با شما در ارتباط بود هنوز در اختیار من نگذاشته اید ممنون میشم که فکری در این مورد داشته باشید
چون باید یوزر و پسورد خودم(مدیر وبلاگ) رو داشته باشید که بتونید به نظرات و دیگر قسمت های وبلاگ که ممکنه مورد نیازت باشه(مثل تبادل لینک) دسترسی داشته باشی .
-----------------------------
خلاصه نظرتون رو بهم بگین
موافقین ؟
مخالفین؟
پیشنهاد دیگه ای دارین؟
توی همین پست و به صورت نظر خصوصی!
دوستانی که سئوال خصوصی و مهم دارند من شماره تلفن خودم رو توی پارسی یارم گذاشته ام.
می تونید با من تماس بگیرید
یا علی
سلام
سلام به همگی
به دوستان و همراهان
از این همه لطف شما بی نهایت سپاسگذارم
از مهدی از وفا خانم که این مدت هوای وبلاگ رو داشتند
خداییش به این مدت استراحت نیاز داشتم
از وقفه ای که در مدت این چند ماه در وبلاگ ایجاد شد معذرت خواهی می کنم
خودمونیم بچه ها در مدت این شش هفت ماهی که نبودم حداقل شش مطلب جدید ارسال نکردند
ایرادی نداره خودم عوضشو در میارم
----------------------------------------------
در همین پست از همه دوستانی که به فکر من و ما و کلا وبلاگ و شهرمان بودند نهایت تشکر و قدردانی را به عمل می اورم.
----------------------------------------------
از همه نویسنده گان خوبم می خواهم که از تاریخ ارسال این مطلب به مدت 3 هفته اغلام حضور کنند
البته به صورت واقعی و قول بدین که با هم صاف و صادق باشیم
چون دیگه تصمیم ندارم نویسنده جدید بگیریم
باقی دوستان که اعلام آمادگی نکنند رو هم با عرض شرمندگی و تشکر به خاطر زحمات ارزنده شان حذف می کنیم
پس هر کدام از نوسینده ها که حاضر به ادامه همکاری با من و مهدی هسند اعلان حضور کنند
یا علی
امضا :
عاشق بی عشق