۱- ترکه پسرش رفته بوده زیر ماشین، با سنگ میزنه درش بیاره!
۲- ترکه میخواسته زیردریایی آمریکاییا تو خلیج فارس رو غرق کنه، در میزنه فرار میکنه!
۳- ترکه میخواسته بره هر چی راهزنه اطراف تبریزه دهنشون رو سرویس کنه. ملت هم میان هر کی یه چیزی براش میارن، یکی شمشیر میاره یکی خنجر میاره و حسابی مسلحش میکنن. خلاصه ترکه راه میفته و بعد از یک هفته خونین و مالین برمیگرده. مردم دورش جمع میشن، میپرسند: چی شد؟ چی کار کردی؟ ترکه پامیشه یا حال زار میگه: بابا یه دستم شمشیر بود یه دستم خنجر، با دندونام میجنگیدم؟!
۴- ترکه به دوستش میگه: اصغر، قربون دستت، برو عقب ماشین ببین چراغ راهنما ماشین کار میکنه یا نه. اصغر میره عقب ماشین، میگه: کار میکنه، کار نَمیکنه، کار میکنه، کار نَمیکنه...!
۵- به ترکه میگن سه تا میوه نام ببرکه با سین شروع بشه میگه: سیب، سیر، سحر! میگن: سحر که میوه نیست؟! میگه: نمیدونی چه هلوییه!
۶- ترکه میره شکار خرگوش، صدای هویج در میاره!
۷- ترکه تو کلیسا نشسته بوده، یهو میبینه یه دختر خیلی میزون میاد تو. میدوه میره پشتِ یه مجسمه قایم میشه. دختره میاد میشینه جلوی محراب و میگه: ای خدا! تو به من همه چی دادی، پول دادی، قیافه دادی، خانواده خوب دادی...فقط ازت یه چیز دیگه میخوام..اونم یه شوهر خوبه ...یا حضرت مسیح! خودت کمکم کن! ترکه از پشت مجسمه میاد بیرون میگه: عیسی هل نده! خودم میرم!
۸- آوینی تو جنگ کشتهمیشه، به ترکه میگن برو یه جوری به خانوادش خبربده. ترکه میره دم خونشون زنگ میزنه، زن یارو میگه: کیه؟ ترکه میگه: ببخشید، منزل شهید آوینی؟!
۹- ترکه زنگ میزنه خونه رفیقش میگه: غضنفر! من لهجی دارم؟ رفیقش میگه: آره! میگه: پس گحط کن دوباره میگیرم!
۱۰- یارو ترکه عرق میخوره میبرنش کلانتری شلاقش بزنن. افسرِ چند تا شلاق میزنه، بعد شلاقو میده به یکی دیگه میگه: برادر حسین! بیا شماهم یه فیضی ببر! یارو هم چند تا میزنه و میده به اونیکی میگه: برادر اکبر شما هم بیا یه فیضی ببر! خلاصه چند نفری دهن یارو رو .... بعد که کارشون تموم میشه میان از اتاق برن بیرون، ترکه میگه: برادرا! لااقل درِ فیضیه رو ببندین!
۱۱- اواهه میخوره زمین، میگه: اِوا! تو هم جاذبه!
۱۳- ترکه با ماشین میره تو دره، بهش میگن: چی شد بابا؟ چرا افتادی تو دره؟ میگه: والله ما داشتیم تو جاده با ماشین میرفتیم، هی جاده پیچید، من پیچیدم، دوباره جاده پیچید، باز من پیچیدم، یهو جاده پیچید، من نپیچیدم!
۱۴- ترکه و زنش دعواشون شده بوده، با هم حرف نمیزدند. زن ترکه وقتی شب میره بخوابه، یک یادداشت برای ترکه میگذاره که: منو فردا ساعت 6 بیدار کن. صبح زنه ساعت 10 از خواب پا میشه، میبینه ترکه براش یک یادداشت گذاشته که: پاشو زنیکه خر! ساعت شیشه!
۱۵- ترکه از ساختمون ده طبقه میفته پایین، همه جمع میشن دورش، ازش میپرسن: آقا چی شده؟ میگه: والله منم تازه رسیدم!
۱۶- ترکه میفته تو جزیره آدم خورا، آدم خورا میگیرنش، رئیسشون میگه: اینا رو پوستشون رو میکنیم باهاش قایق درست میکنیم. ترکه هم یه چاقو ور میداره میگذاره رو شکمش، میگه: جلو نیاید وگرنه قایقتونو سوراخ میکنم!
۱۷- یارو زبونش میگرفته میره داروخونه میگه: آقا اشپیل داری؟ میگه: اشپیل دیگه چیه؟ میگه: بابا اشپیل دیگه. یارو میگه: یعنی چی؟ درست تلفظ کنین من بفهمم. یارو میگه: بابا جان اشپیل، دیگه! یارو میگه: آقا من که نمیفهمم شما چی میگین، بگذارین به همکارم بگم شاید اون بفهمه. رفیق یارو هم زبونش میگرفته، میاد. بهش میگه: آقا اشپیل دارین، یارو هم میره براش یه چیزی میاره بهش میده و میره، بعد همکارای یارو ازش میپرسن: این چی میخواست؟ میگه: اشپیل! میگن: بابااین اشپیل دیگه چه کوفتیه!؟ اصلاً برو یکم از این اشپیل ور دار بیار ببینیم چیه. یارو میره و بر میگرده میگه: اشپیل تموم شد!
۱۸- عربه میره مغازه با لهجه میگه:آقا رُبععع دارین؟ یارو میگه: داریم، ولی نه به این غلیظی!
۱۹- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، میگه: عزیزم من لهجه دارم؟ دختره میگه: آره. ترکه میگه: پس من قطع میکنم دوباره میگیرم!
۲۰- ترکه زنگ میزنه خونه دوست دخترش، باباش ور میداره، هول میشه میگه: ببخشید توپمون افتاده!
۲۱- ترکه میره تو خواربار فروشی میگه: نیم کیلو پنیر بدین، یارو بهش میگه: ببخشید، شما ترکین؟ میگه: از کجا فهمیدین؟ میگه: از لهجتون. ترکه با خودش میگه: من باید این لهجمو درست کنم. پا میشه میره خارج بعد از ده سال برمیگرده، میره همون جا میگه: آقا نیم کیلو پنیر بدین. یارو باز میگه: آقا شما ترکین؟ میگه: اِاِا... از کجا فهمیدی؟ مگه من هنوز لهجه دارم. یارو میگه: نه، ولی آخه اینجا پنج ساله که بانک شده
اگر داوطلبی در کنکور قبول نشد هیچ تقصیری ندارد چرا که سال فقط 365 روز است.
در حالی که:
۱.در سال 52 جمعه داریم و می دانید جمعه ها فقط برای استراحت است به این ترتیب 313روز باقی می ماند.
۲.حداقل 50 روز متعلق به تعطیلات تابستانی است که به دلیل گرمای هوا مطالعه ی دقیق برای یک فرد نرمال مشکل است. بنابراین 263 روز دیگر باقی می ماند.
۳.در هر روز 8 ساعت خواب برای بدن لازم است که جمعا 122 روز می شود. بنابراین 141 روز باقی میماند.
۴.اما سلامتی جسم و روح روزانه 1 ساعت تفریح را می طلبد که جمعا 15 روز می شود. پس 126 روز باقی می ماند .
۵.طبیعتاً 2 ساعت در روز برای خوردن غذا لازم است که در کل 30 روز می شود. پس 96 روز باقی می ماند.
1.۶ ساعت در برای گفتگو و تبادل افکار به صورت تلفنی لازم است. چرا انسان موجودی اجتماعی است.این خود 15 روز است. پس 81 روز باقی می ماند.
۷.روز های امتحان 35 روز از سال را به خود اختصاص می دهند. پس 46 روز باقی می ماند.
۸.تعطیلات نوروز و اعیاد مختلف دست کم 30 روز در سال هستند. پس 16 روز باقی می ماند.
۹.در سال شما 10 روز را به بازی می گذرانید. پس 6 روز باقی می ماند.
۱۰.در سال حداقل 3 روز به بیماری طی می شود و 3 روز دیگر باقی می ماند.
۱۱.سینما رفتن و سایر امور شخصی هم 2 روز را در بر می گیرند. پس یک روز باقی می ماند.
۱۲.یک روز باقی مانده همان روز تولد شماست. چگونه می توان در آن روز درس خواند.
نتیجه ی اخلاقی : پس یک داوطلب نرمال نمی تواند
امیدی برای قبولی در دانشگاه داشته باشد.
می تونی حرف C رو پیدا کنی؟
این یک شوخی نیست، اگه بتونی از این چند امتحان سربلند بیرون بیایی، کار چشمات خیلی درسته!!
می تونی C رو پیدا کنی؟ (تمرین خوبیه واسه چشم هات) آماده رفتن باش!
حالا!
حالا که تونستی C رو پیدا کنی …
حالا 6 رو پیدا کن
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999699999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
9999999999999999999999999999999999
حالا که6 رو پیدا کردی …
N رو پیدا کن (واقعا سخته!)
N رو هم پیدا کردی؟ دمت گرم!
یکی را از ملوک عرب حدیث مجنون لیلی و شورش حال او بگفتند که با کمال فضل و بلاغت سر در بیابان نهاده و زمام عقل از دست داده. بفرمودش تا حاضر آوردند و ملامت کردن گرفت که در شرف انسان چه خلل دیدی که خوی بهایم گرفتی و ترک عشرت مردم گفتی؟ گفت:
کاش آنان که عیب من می جستند گیف(gif)ت ای دلستان بدیدندی
یا که پیغام ها و خط تو را توی وبلاگ من بخواندندی!
تا حقیقت معنی بر صورت دعوی گواه آمدی. فذالک الذی لمتننی فیه. ملک را در دل آمد جمال لیلی مطالعه کردن تا چه صورت است که موجب چندین فتنه. بفرمودش طلب کردن. با اینترنت در احیای عرب بگردیدند و IP کش کردند و هک کردند و فیلترینگ نمودند و بدست آوردند و پیش ملک در صحن سراچه بداشتند. ملک در هیات او نظر کرد؛ شخصی دید سه فام، باریک اندام[ و سیبیلو !] در نظرش حقیر آمد، به حکم آنکه کمترین خدام حرم او به جمال از او در پیش بودند و به زینت بیش. مجنون به فراست دریافت، گفت: از دریچه یاهو مسنجر باید با او چت کردن تا سر حال وی بر تو تجلی کند!
بی اکانتان را نباشد درد ریش جز به یاهویی نگویم درد خویش!
گفتن از چت رووم بی حاصل بود با یکی نا کرده چت در عمر خویش!
تا تو را حالی نباشد همچو ما حال ما باشد تو را افسانه پیش!
چند دو بیتی عاشقانه رایانه ای!:
مپندارم که شاید مرد هیزم
که می دوزم به تو چشمان ریزم
جمالاتت همه از پشت عینک
نماید بهر من کوچک عزیزم!
به ما گفتند جشن و سور و ... است
و تشکیلات آن دمب خروس است
ولی آنجا فقط یک بغچه دیدیم
که می گفتند توی آن عروس است!
مشخصم بشوی تو اگر که اینویزی
قسم به یاهو مسنجر نگویمت چیزی!
"منم یا رب در این دولت که " یار آنلاین میبینم؟
به استاتوس(!) زیبایش گل ات-ساین* میبینم؟
1- روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن! این روش برای افرادی که غیر از سادیسم ، رگه هایی از مازوخیسم هم دارن پیشنهاد میشه!
2- سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زودتر راه بیفتن!
3- وقتی می خواین برین دستشویی ، با صدای بلند به اطلاع همه برسونین!
4- وقتی از کسی آدرسی رو میپرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین!
5- کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون ، به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنین!
6- همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین!
7- جدول نیمه تمام دوستتون رو حل کنین!
8- توی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت 50 کیلومتر در ساعت حرکت کنین!
9- وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستن مرتب کانال رو عوض کنین!
10- از بستنی فروشی بخواین که اسم 54 نوع از بستنیها رو براتون بگه!
11- در یک جمع ، سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین!
12- به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین!
13- وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین!
14- وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین!
15- موقع ناهار توی یک جمع ، جزئیات تهوع و استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین!
16- ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین!
17- بوتیک چی رو وادار کنین شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاش رو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچکدوم جالب نیست و سریع خارج بشین!
18- شمعهای کیک تولد دیگران رو فوت کنین!
19- اگه سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین!
20- وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته!
21- صابون رو همیشه کف وان حمام جا بذارین!
22- روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین!
23- وقتی دوستتون رو بعد از یه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده!
24- وقتی کسی در یک جمع جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود!
25- چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین!
26- بادکنک بچه ها رو بترکونین!
27- مرتب اشتباهات لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بخندین!
28- وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه می کنه بهش بگین که موی بلند بیشتر بهش میاد!
29- بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین!
30- کلید آپارتمان طبقه 13 تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره!
31- ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین!
32- توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین!
33- هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! توی دستکش دوستتون بهتره!
34- حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین!
35- نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین!
36- دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین!
37- عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین!
38- پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که 5 دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل 270 درجه در جهات مختلف بچرخونین!
39- با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین!
40- شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین!
41- موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین!
42- توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین!
43- شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین!
44- توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین!
45- توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین!
46- جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین!
47- یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین!
48- توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه!
49- چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین!
50- ورقهای جزوه 300 صفحه ای دوستتون که ازش گرفتین زیراکس کنین رو قاطی پاتی بذارین ، یه بر هم بزنین ، بعد بهش پس بدین!
4 تا سوأل هست. باید اونها رو سریع جواب بدی. حق فکر کردن نداری،آماده ای؟ سوأل اول : فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟ . . . . . . . . . . . . . . پاسخ: اگر پاسخ دادید که نفر اول هستید، کاملاً در اشتباه هستید! اگر شما از نفر دوم سبقت بگیرید، جای او را می گیرید و نفر دوم خواهید بود.
سوأل دوم: اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟ . . . . . . . . . . . . جواب: اگر جواب شما این باشه که شما یکی مانده به آخر هستید، باز هم در اشتباهید. بگید ببینم شما چه طور می تونید از نفر آخر سبقت بگیرید؟؟ (اگر شما از نفر آخر عقب تر باشید، خوب شما نفر آخر هستید و از خودتون می خواهید سبقت بگیرید؟؟؟؟)
سوأل سوم: ریاضیات فریبنده!!! این سوأل رو فقط ذهنی حل کنید. از قلم و کاغذ و ماشین حساب استفاده نکنید. عدد 1000 رو فرض کنید. 40 رو به اون اضافه کنید. حاصل رو با یک 1000 دیگه جمع کنید. عدد 30 رو به جواب اضافه کنید. با یک هزار دیگه جمع کنید. حالا 20 تا دیگه به حاصل جمع، اضافه کنید. 1000 تای دیگه جمع کنید و نهایتاً 10 تا دیگه به حاصل اضافه کنید. حاصل جمع بالا چنده؟ . . . . . . . . . . . . . جواب : به عدد 5000 رسیدید؟ جواب درست 4100 است. باور ندارید؟ با ماشین حساب حساب کنید. امروز روز شما نیست.
شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!! پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم پنجمی چیه؟ . . . . . . . . . . Nunu نه ! اسمش ماری هست ، دوباره سوال رو بخون
به خروستون آب طلا بدید تا تخم طلا بزاره
ــ خطاب به بند قبل : آخه سادیسمی ، مگه خروس تخم میزاره ؟
ــ خطاب به بند بالا : بتوچه روانی ، مگه فضولی؟
به مادرتون بگید دلمه درست کنه ، بعد فقط برگهاشو بخورید.
توی کفش دوستتون یک قورباغه کوچولو بندازید تا وقتی کفشو پاش کرد ، قورباغه له بشه.
روز کارگر وقتی استاد اومد سر کلاس ، همه به احترام پاشید و بگید معلم عزیز روزت مبارک!
دست یه نابینا رو که برای رفتن به آن طرف خیابون ایستاده رو بگیرید و به طرف جوی آب راهنماییش کنید، بعد همچین بینا میشه که بیا و ببین.
بجای پنیر پیتزا پلاستیک فشرده تو پیتزا بریزید و شاهد خوردن آن توسط عزیزانتان باشید.
کتاب جدید استادتون رو بزارید تو سبزی فروشی محله ی استادتون تا وقتی میره سبزی بگیره ، سبزی فروش از صفحات اون کتاب برای بسته بندی سبزی استادتون استفاده کنه.
وقتی استاد ادبیاتتون کلی در مورد رزم رستم و سهراب صحبت کرد ازش بپرسید : استاد ، ما بالاخره نفهمیدیم سهراب زن بود یا مرد؟!!
وقتی همسرتون رفت آرایشگاه و به موها و اَبروانشون صفا دادن و اومدن جلو شوما و گفتند عزیزم ببین تغییری کردم یا نه؟ کمی نیگاش کنید و بگید : باز که مثل همیشه گند زدی به قیافت.
صبح جمعه ساعت 6 (البته وقتی مدارس بازه) بروید بالا سر داداشتون و شتابان تکونش بدید و بگید: پاشو پاشو مدرست دیر شد. ....
وقتی که دوست باکلاستان جلو دخترهای دانشگاه کلاس گذاشت و شما و آن خانمهای باشخصیت رو به یه رستوران شیک دعوت کرد..هنگام خوردن ساندویچ ، ساندویچ رو یه جوری بجویید و جوری که همه دارن میبینند ، دستتون رو بکنید تو دهنتون و یواش بیرون بیارید و بگید اَه این پای موش تو ساندویچ چیکار میکرد؟؟؟
وقتی که دختر همکلاسیتون اومد از دوستتون جزوه بگیره و اگه گفت آیا کامله و دوستتون هم پاسخ مثبت داد، شما بگید آره خیلی کامله ، من که خونده بودمش 8 شدم...!
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می
رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در
کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از
آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟
یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما
ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند.
بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را
زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد
بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی
ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای
بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها
را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز
کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در
کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی
ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت:
صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک
توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت
کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و
رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!