سلام
به این میگن بازسازی !
با چه سرعت و در چه وسعتی...!
برای همینه که اینقدر جنس هاشون گرونه!!!
این ها کجا و کشور ما کجا!!!
باز هم خدایا شکرت...
این هم برای بچه دوست ها...
اولین مسابقه خیز نوزادان عصر سه شنبه در پارک شقایق این شهر برگزار شد.
عکس ها در ادامه مطلب
سلام مجدد
می دونم این چند مطلب آخر ربطی به شهرمون نداره ولی برای تنوع هم که شده خوبه:
دیگه از اون بالا کفتر نمی آید بلکه پلیس می آید....!
مراسم فارغ التحصیلی افسران زن ارتش ملی افغانستان با حضور فرماندهان و مسئولان نظامی این کشور برگزار شد.
ادامه عکس ها در ادامه مطلب
خواهرم ای دختر ایران زمین
درخیابان چهره آرایش مکن ……….. از جوانان سلب آرامش مکن
زلف خود ازروسری بیرون مریز ……….. درمسیر چشم ها افسون مریز
یاد دار از آتش روز معاد ……….. طره گیسو را مده دردست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی ……….. فاش میگویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین ……….. یک نظر عکس شهیدان را ببین
خواهر من این لباس تنگ چیست ……….. پوشش چسبان رنگارنگ چیست
خواهرم اینقدر طنازی مکن ……….. با اصول شرع لجبازی مکن
درامورخویش سرگردان مشو ……….. نوعروس چشم نامردان مشو
اقسام الدانشجو:
الدانشجوهوالذلیل،الذی یسکن فی لانه اسمه خوابگاه.لا موجود فیه امکانات الاولیه وآبه یقطع مداوماوهکذاماء
حار کمیاب فی شیر الاب.الات البارد والحار(گرمایش وسرمایش)یعمل فی الشتاء ولصیف بالعکس.
هو (الدانشجو)یطعم طعاما فقط اسمه طعام،شیءنرمتر من السنگ،لذی قادرعلی ذهاب من الحقوم
الی الپایین وآمله (آرزویش)فی ازدواج الشدید و لیکن لا دست یافتنی و فقط فی الخیال بافتنی.
الغرض الدانشجوثلاث اقسام :
اوله :تنبل لذی فی خواب فی الخوابگاه دایم
دومه :عاطل و هو مفروربسیار ویحمل دایمافی دسته کیف عجیب اسمه سامسونت ومعلوما خالی
من کتاب والدفتر وفی داخله شانه،حوله وزیر شلوار.
اما القسم سوم من الدانشجو هو باطل و مشخصاته چنین:هو یا یدرس (درس خواندن)و لا یخواب (خوابیدن )
و بل یگوش موسیقه دائم حتی فی الخواب و سروکار دائم با شعر رمان دائما .ابنانه من القسم معمولا
یدود سیگارا کثیرا .اولئک العاشقون وهمیش بی خیال یا فی الخیال الباطل
.
علاوه علی الاینها ،اقسام دیگر من الدانشجو موجود ،مانند نئع الرپ:الذی یافت می شود
فی دانشگاه آزاد،نوع الدرس خوان الذی نادر مثل یاقوت ونوع الدیگر هولذی مالعبت فی السیاسیون
ونوع الاخرمن الدانشجو……هر نوعی خواستین که نام برده نشد اضافه کنید
با تشکر از وبلاگ دانشگاه آزاد الیگودرز
بچه ها این شعر درد دل منه بعد از گذشت چهار سال و وارد شدن به سال پنجم دانشجویی:
بخونید جالبه و عبرت آموز:
اهل دانشگاهم
روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم
خرده عقلی
سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم،پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست
که در آن زندانیست
دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی می دانم
گپ زدن بیهوده است
خوب می دانم دانشم بیهوده است
استاد از من پرسید
چقدر نمره زمن می خواهی
من از او پرسیدم
دل خوش سیری چند!
اهل دانشگاهم
قبله ام آموزش
جانمازه جزوه
مشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درس هایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب اند
خوب یادم هست
مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم
نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت
همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز
مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم
عاقبت رفتم در دانشگاه
به محیط خشن آموزش
چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت و
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم
از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سر می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد
کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست
سایت و رایانه آن مال من است
تریا،نقلیه و دانشکده ازآن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد
همگی می میریم
و اگر حذف نباشد
همگی مشروطیم
نپرسیدم که در قیمه چرا گوشت نبود!
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم
اهل دانشگاهم
رشته ام علافی ست
جیب هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
و این هم به افتخار فارغ التحصیلان عزیز دانشگاهمون به خصوص پسر عمه گلم که این درد دلشه بعد از فارغ شدن از دانشگاه و سربازی و این همه امتحان دادن ها برای استخدامی های بی فایده:
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می دانم سهم آینده من بیکاریست
من نمی دانم که چرا می گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
« چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید »
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
و به آنها فهماند که (من اینجا فهم را فهمیدم)
من به گور پدر علم و هنر خندیدم
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!
کار ما شاید این است
که مدرک در دست
فرم بی گاری هر شرکت بی پیکر را
پر بکنیم....!
-------------------
بچه ها مهدی و وفا خیلی بی معرفت شدین
بازم منو تنها گذاشتین
یا علی
انگار همه با هم به یک موضوع فکر می کنند ولی جالب واکنش یکسان همه هست هم بازیکنان هم تماشاچیان.
دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچکدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است. در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای 100، 110 و 120 وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد.( لطفا به شکل زیر نگاه کنید) ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند( مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم ). شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچگونه وسیله ای هم خواه برقی خواه غیر برقی بهمراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یکبار وارد اتاق چراغها شوید و وقتیکه وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمیتوانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.