گچساران بلاگ عشق
خاطره من از روز حماسه مقاومت و پایداری در هفته بسیج - ♥۞گچساران بلاگ عشق۞♥
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسی مؤمن که در جستجوی دانش از خانه اش بیرون شد و جز آمرزیده بازنگشت [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
مهدی(69)
لینک دلخواه نویسنده

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :10
کل بازدید :454486
تعداد کل یاداشته ها : 350
103/9/22
1:45 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
ابوطالب[68]
گچساران نام یکی از شهرستان های استان کهگیلویه و بویراحمد است که 40 درصد از نفت کشور رو تامین می کنه ولی از محروم ترین شهرهاست و بیکاری در اون بیداد میکنه!

خبر مایه
پیوند دوستان
 
کرانه گمنام روانشناسی موفقیت دخترونه ♥...دست نوشته های من...♥ هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره) همه رنگ کسب درآمد اینترنتی نمازخانه بوستان بهاره اخبار ماهواره و سافتکم و دانلود آفلاین کرانه گمنام شور عاشقانه دانلود ...فروش ... عکس و .... حکایت فروشگاه ویژه لوازم شوخی شوکی(آی دیدن داره) نسل برتر کالبد شکافی جون مرغ تا ذهن آدمیزاد ! جوک رضایی بلاگ esperance دقیق ترین آکورد های گیتار ..::@@صدای سکوت@@::.. بیایید پاک شویم(ترک خودارضایی) .: مدیا بلاگ :. مرکز دانلود رایگان آهنگ موزیک موسیقی و ترانه نسیم یاران به خود آییم و بخواهیم،‏که انسان باشیم... گزیده ای از تاریخ تمدن جهان باستان (ایران باستان ، مصر باستان ‍، ساخت و تبادل بنر، اطلاع رسانی و برترین دست نوشته ها پرهیزگار عاشق است ! جاده خدا عمو اکبر %% ***-%%-[عشاق((عکس.مطلب.شعرو...)) -%%***%% حسنی وب تا ریشه هست، جوانه باید زد... خلوت تنهایی xXxرنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ xXx اس ام اس سرکاری اس ام اس نیمه شبی و اس ام اس ضدحال اس ام اس عاشقانه موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین شهید محمدهادی جاودانی (کمیل) ● بندیر ● Manna .: شهر عشق :. پایگاه اینترنتی دیتا عشق طلاست السلام علیک یا حبیبی یا رسول الله ! آزاد اندیشان پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان گروه اینترنتی جرقه داتکو هم نفس تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر ****شهرستان بجنورد**** روژمان بوی سیب سایت روستای چشام (Chesham.ir) لنگه کفش تپلی ها دوستانه عشق شبستان .:شاه تورنیوز-shahtor.ir-شاه تور:.جدید93|عکس جدید93 پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار

سلام
شاید یک سئوال جالبی که این روزا برای همه شما پیش اومده سئوالیه که دیشب برادر کوچولوی من از من پرسید.
اون سئوال اینه که :
این روزا چه خبره توی بسیج که متفاوت با سال گذشته این همه تبلیغات شده؟ به قول برادر کوچولویم امروز چه روزی بود؟
آره خیلی ها می گویند که هر سال هفته بسیج این همه تبلیغات و سروصدا نبود ولی امسال بیشتر شده علت چه بود؟
من جواب رو می گم:
علت اینه که امسال فرمانده معظم کل قوا رهبر عزیزمان فرمان همایش و رزمایش مشترک کلیه نیروهای بسیجی سراسر کشور را برای اولین بار داده است نام این رزمایش اینه(حماسه مقاومت و پایداری).


رهبر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


این نکته از جهات بسیار زیادی دارای اهمیت است. به خصوص در این روزهایی که مسئله انرژی هسته ای ایران بر سر هر زبانی افتاده است.
حالا وارد جزئیات نمی شم و فقط می خواهم خاطره خودم را از دیروز صبح و از این رزمایش که در آن شرکت کرده بودم برای شما بنویسم.
------------------
روز یکشنبه ظهر فرمانده من با من تماس گرفت و گفت که فردا صبح باید با تجهیزات کامل جلوی سپاه آماده باشم و به نیروهای زیر دستم هم خبر بدم که همگی سر ساعت 8 آنجا حاضر باشند.
من هم شب به نیروها زنگ زدم و همه را خبر کردم.
فردا صبح به عشق پاسخ به ندای رهبرم و انجام دستور ایشان زودتر از هر روز از خواب بلند شدم و نماز خواندم و رفتم لباسامو پوشیدم که آماده رفتن بشم.
موقعی که از درب اتاق به داخل حیاط رفتم یک لحظه نزدیک بود از سرما داد بزنم. بی نهایت هوا سرد شده بود. بر عکس همه روزای قبل.
ولی باز هم با این وجود توی این هوای سرد سوار بر موتور به عشق رهبری به سوی مقر فرماندهی حرکت کردم.
وقتی به آنجا رسیدم دیگه از شدت سرما دستمام جون نداشت و گوشام دیگه درست و حسابی چیزی نمی شنید.
بگذریم از جزئیات.
فقط می خوام بدونید که آخر اینا چی میشه!
بعد از تحویل گرفتن باتون و سپر به صورت ستونی عازم استادیوم شرکت نفت گچساران شدیم.
از حوادث بین راه هم بگذریم ولی از این یکی نمی تونم بگذرم یه حادثه خنده دار که می نویسم:
کمی بالاتر از سپاه در پیش دکه آزادی البته روبه روی آن و آنطرف خیابان چند کارگر با یک بیل مکانیکی داشتند کار می کردند و در حال صبحانه خوردن بودند.
وقتی که ما را در حال گذر از آنجا دیدند آنقدر حواسشان پرت شد و به بسیجی ها نگاه می کردند که چند تا الاغ که معلوم نبود از کجا و از کدام عشایر اطراف به آنجا آمده بودند یکی از آن الاغ ها رفت و نانی که در سفره آنها بود را به دهن گرفت و فرار کرد.
وای حالا ندو و کی بدو!
مرده دوید دنبال الاغ ولی بعد پیش خودش فکر کرد من برای چی دنبال اون می دوم!!!!!!!!!
ما دیگه روده توی شیکممون نموند.
بعد از رسیدن به استادیوم پس از مستقر شدن نیروها در مکان ها خاص خود قرار شد که ساعت 10 همراه با کل کشور و از طریق رادیو مرایم اجرا شود.
همین طور هم شد و با پخش مراسم با سرود جمهوری اسلامی ایران مراسم آغاز شد و این تنها قسمتی از رزمایش ما بود که با کل کشور یکی بود.
بعدش به دلیل مشکلات صوتی ارتباط قطع شد و گاهی برقرار می شد و دوباره خراب ...
خلاصه براتون بگم من این همه راه اومدم که به ندای رهبر عزیزم پاسخ بدم و به قول همه بسیجیان بگویم:
ما گردان عاشورا رهبریم و تا آخر ایستاده ایم و منتظر ندای رهبریم و به بیان سادتر:
وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد------- ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد
بله من که منتظر بودم بیانات رهبر عزیزم را از تریبون بشنوم به همین دلایل صوتی و تصویری حتی یک ثانیه از آنها را نشنیدم و در عوض فرماندار و فرمانده سپاه سخنرانی کردند.
و من با ناراحتی از این مراسم بیرون آمدم و پیش خودم می گفتم این بود رزمایش این بود حماسه مقاومت و پایداری واقعا خجالت آوره که یک آمپلی فایر رو نتونی درست روی هم ببندی.
البته پارچه ای در بالای جایگاه بود که روی آن نوشته شده بود: حماسه مقاومت و پایداری گچساران 5 آذر 86 و این پارچه برای مدت خیلی کوتاهی پا بر جا ماند و با وزش بادی از جای در آمد و سربازی را برای بستن دوباره آن فرستادن بالا.
این سرباز بیچاره نزدیک بود سر بخوره و از اون بالا بیفته پایین. فقط می دونم اگه خبرنگار اخبار بیست و سی بود حتمن این حادثه رو سوژه قرار می داد.
این سرباز دقیقا از اول مراسم تا نزدیکای آخر مراسم گیر این پارچه بود و این طرف رو که می بست و می رفت طرف دیگه رو درست کنه دوباره آنطرف باز می شد!!!!!
این هم بماند...
می گفتم:
من ناراحت از این حوادث و این گونه اجرا کردن مراسم پس از انجام رژه حماسی استادیوم را به طرف مقر سپاه ترک کردم و پس از تحویل دادن تجهیزات تنهایی به سمت خانه خاله ام که موتورم را آنجا زده بودم راه افتادم.
کمی که جلو رفتم هر ماشینی که رد میشد یک جوری منو نگاه می کرد.
آخه من از همان خانه با لباس پلنگی آمده بودم و لباسامو عوض نکرده بودم.
نگاه های عجیب و قریب.
من هم سرمو پایین انداخته بودم و راه می رفتم.
ناگهان یکی از اتوبوس های بچه های دبستانی از آنجا رد شد و این بچه ها از شیشه بیرون آمدند و برای من دست تکان دادند و به من سلام کردند و می گفتند: چطوری بسیجی، خیلی چاکریم بسیجی.
منم برای آنها دست تکان دادم و حس بدی که از این مراسم داشتم از یادم رفت و می شه گفت روحیه تازه ای گرفتم و دستمزد تحمل این سختی ها رو گرفتم.
خوشحال بودم که حداقل کسانی هستند که هنوز این بسیجی ها را به شکل واقعی و اصلی آنها دوست دارند و می شناسند.
آره مراسمی که حتی گوشه از فرمایشات مقام معظم رهبری را پخش نکرد و تنها در پایان به اعطای جوایز به نفرات نمونه سال گذشته بسنده کرد و افرادی که به نظر من بیشتر آنها لیاقت آن جوایز و لوح های تقدیر را نداشتند.
بله این بود خاطره خوب من از این روز بزرگ روزی که وقتی در مراسم بودم از آمدن خودم در مراسم پشیمان بودم و دلم می خواست که در خانه می ماندم و از تلویزیون مراسم را می دیدم و فرمایشات مقام معظم رهبری را می شنیدم......
ولی با این دلگرمی پشیمیونی من از بین رفت و با دلی شاد به خانه برگشتم و از بسیجی بودن خود احساس افتخار می کردم.
و دیدم که به مناسبت هفته بسیج مطلبی در وبلاگ ننوشته ایم گفتم یک چیزی نوشته باشم.

هفته بسیج مبارک............
----------------------
خیلی دلم می خواست از این مراسم برای شما عکس تهیه کنم ولی متاسفانه مهیا نشد.
ان شاء الله در فرصت های بعدی...
خوب دیگه
دلاتون شاد و زنده و بسیجی وار بمونه
شهدا رو هم فراموش نکنید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


به امید پیشرفت روز افزون ایران اسلامی مان


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دعای فرج آقا مولانا صاحب الزمان هم فراموش نشه!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

حق یارتان
یا علی


86/9/6::: 5:54 ص
نظر()